جدول جو
جدول جو

معنی تک تیم - جستجوی لغت در جدول جو

تک تیم
بذر سبزی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تی تی
تصویر تی تی
(دخترانه)
گیلکی شکوفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یک تیغ
تصویر یک تیغ
یکپارچه، یکدست مثلاً لباس قرمز یک تیغ، به طور یکپارچه، به تمامی، سراسر مثلاً لباسش یک تیغ قرمز بود
فرهنگ فارسی عمید
فلز رادیواکتیو کمیاب به رنگ نقره ای که از شکاف اورانیوم حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
آواز جنبش عقربک ساعت، حکایت صوت عقربه های ساعت، (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)، آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن، تک تک
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است، یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. (از یادداشت مؤلف). یکدست. یکسره. مطلق. (فرهنگ لغات عامیانه) ، متحد. متفق.
- یک تیغ شدن، متحد شدن. متفق شدن: با یکدیگر بیعت کرده بودندو به دفع او یک تیغ شده. (جهانگشای جوینی).
- یک تیغ کردن، کنایه از راست و درست و برابر و هموار کردن. (برهان) (آنندراج). کنایه از راست و درست کردن. (انجمن آرا). راست و درست کردن. هموار و برابر نمودن. (ناظم الاطباء) :
به دو تیغ او ز ذوالفقار و سنان
کرده یک تیغ همچو تیر جهان.
سنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَوْ وُ)
نیکو پوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک پنهان داشتن و پوشانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
مادۀ خاص که در بسیاری از میوه ها هست
لغت نامه دهخدا
(پِ)
ماده ای را گویند که لرزانک های نباتی را غلظت بخشد و نیز حموضتی که از تأثیر جسم قلیائی بر ’پک تین’ حاصل آید
لغت نامه دهخدا
در زبان اطفال، جامه یا جامۀ نو، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، در زبان اطفال کوچک به معنی لباس خوب، (فرهنگ نظام)، رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
دو راه زن را یک گردانیدن. اتم المراءه تأتیماً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکتیم
تصویر تکتیم
پنهانداشت پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تی تی
تصویر تی تی
زبان کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتیع
تصویر تکتیع
ریزه ریزه بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
یکدست یکسره مطلق متحد متفق: سلاطین روم وشام وارمن... بدفع او یک تیغ شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک تیغ
تصویر یک تیغ
متحد در جنگ، یک دست، یکسره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکتیک
تصویر تکتیک
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکریم
تصویر تکریم
بزرگ داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
نور تابان، درخشان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شیرگاه سوادکوه، یک سو، یک طرف، یک دسته، هم کاسه، به طور مستمر، حالتی از خفتن و دراز کشیدن، به پهلو خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع گیاهان خودرو که میوه ای سمی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
بذر جو، دانه ی جو
فرهنگ گویش مازندرانی
دانه دانه، قطره قطره، نم نم باران
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع پشتکوه ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
سکویی که در دو سوی درواز های چوبی و بزرگ تعبیه می شد
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه و هسته ی درخت تاق
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، با عجله و سر و صدا کاری را به انجام رساندن، لکه
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن بذرسبزی جات
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی اسباب بازی برای کودکان، نام قسمتی از آسیاب، پرگو –
فرهنگ گویش مازندرانی
تک و تنها، تنها
فرهنگ گویش مازندرانی
بذر سبزی جات، تخم و تبار
فرهنگ گویش مازندرانی
دهان بین، بی اراده
فرهنگ گویش مازندرانی
تخم ترب و تربچه که از گیاه آن به دست آید
فرهنگ گویش مازندرانی
بی دانه، بدون تخم میوه ی بدون هسته
فرهنگ گویش مازندرانی
قرار دادن ضامن تله در وضعیتی که به سرعت عمل کند
فرهنگ گویش مازندرانی